جدول جو
جدول جو

معنی هم دندان - جستجوی لغت در جدول جو

هم دندان
(هََ دَ)
هم سن. همسال. (یادداشت مؤلف) :
نه شان ز دزدان ترس و نه از مصادره بیم
نه خشک ریش ز همسایه و ز هم دندان.
فرخی.
، باجناغ. همریش. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
هم دندان
((~. دَ))
هم نبرد، حریف
تصویری از هم دندان
تصویر هم دندان
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از هم دودمان
تصویر هم دودمان
هم خاندان، هم خانواده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم خاندان
تصویر هم خاندان
هم خانواده، هم دوده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
در علم زیست شناسی ریشۀ دندان، پای دندان، در علم زیست شناسی لثه، کنایه از فرمان برداری، اطاعت، کنایه از میل، رغبت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
دو سوار که پهلو به پهلو حرکت کنند، همدوش، همراه
فرهنگ فارسی عمید
(یَ / یِ دَ)
همسال. همسن. (یادداشت مؤلف) : نخست دارالاماره و مجلس الوزاره که آن درگاه بارگاه سلطان است مشتمل بر دیوانخانه های مرتب... و خدم و حواشی و جوانان یک رنگ و یک دندان نوخاسته. (ترجمه محاسن اصفهان ص 51)
لغت نامه دهخدا
(بُ نِ دَ)
ترجمه لثه است. (آنندراج). لثه. (فرهنگ فارسی معین) :
ترا در هر بن دندان بود لذت خداوندت
به هر نانی که گردانی ز هر حالت خبر دارد.
ناصرخسرو.
چون گذشت از لب او ریخت بچاه ذقنش
آب حیوان بخدا در بن آن دندان است.
علی خراسانی (از آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(هََ دَ)
هم داستان. (برهان). قرین. هم آواز. هم آهنگ. (یادداشت مؤلف) :
کی دهد دست این غرض یارب که همدستان شوند
خاطر مجموع ما، زلف پریشان شما.
حافظ.
رجوع به هم داستان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ مَ / مِ)
هم نبرد یا همزور:
دو هم میدان به هم بهتر گرایند
دو بلبل بر گلی خوشتر سرایند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(سَ دَ)
دندان نیش را گویند که هریک از سباع و بهایم را باشد و آن را به عربی ناب گویند. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). دندان نیش که هریک از سباع و بهایم را میباشد. و همچنین مار نیز هست که بدان دندان نیش میزند و آن را به تازی ناب میگویند. (از برهان)
لغت نامه دهخدا
(دَ)
دندان سفید. (انجمن آرا). دارای دندان سپید. که دندان او چون سیم سپید بود:
سزدکه بگسلم از یار سیم دندان، طمع
سزد که او نکند طمع پیر دندان کرو.
کسایی.
- سیم دندان شدن، شاد و خندان شدن:
همه دختران شاد و خندان شدند
گشاده رخ و سیم دندان شدند.
فردوسی.
که با تو چه گفت آنکه خندان شوی
گشاده لب و سیم دندان شوی.
فردوسی.
هر آنگه که بر بزم خندان شود
گشاده لب و سیم دندان شود.
فردوسی
لغت نامه دهخدا
(بِ دَ)
صفا و برق دندان:
بیا و بوسه بده زآن دهان خندانت
که در دلم زده آتش بس آب دندانت.
نزاری
لغت نامه دهخدا
(هََ)
دو کس که دو خواهر را به نکاح داشته باشند، هر کدام هم دامان آن دیگری باشند. (آنندراج). رجوع به هم داماد شود
لغت نامه دهخدا
(دَ)
مرکّب از: بی + دندان، آنکه دندان ندارد. آنکه دندانش افتاده باشد. (ناظم الاطباء) ، بی اصل. رجوع به ریشه شود
لغت نامه دهخدا
(هََ نِ)
هم شکل. هم صفت. همانند.
- بر این (بدین) هم نشان، برآن هم نشان، به همین ترتیب (به همان ترتیب). مانند آنچه بوده است. همین طور:
چو کیخسرو و رستم نامدار
بر این هم نشان تا به اسفندیار.
فردوسی.
نشستند هر سه بر آن هم نشان
که گفتش فریدون به گردنکشان.
فردوسی.
بدین هم نشان تا سر کیقباد
که تاج بزرگی به سر برنهاد.
فردوسی.
بر آن همنشان کاخ بگذاشتند
به کشتی ره دور برداشتند.
اسدی
لغت نامه دهخدا
(هََ دُکْ کا)
دو تن که در یک دکان کسب کنند. شریک. همکار، به کنایه، نزدیک و دوست صمیم:
روز و شب هم سرای و هم دکان
در دکان مرد و در سرای زنی.
(هزلیات منسوب به سعدی)
لغت نامه دهخدا
(هََ چَ)
هم چند. برابر. مساوی. به اندازه. (یادداشت مؤلف) : به کشتن مسیلمه فریفته نشوی که دو همچندان اندر حصار مرد است. (تاریخ بلعمی). خلافت وی همچندان بود که پادشاهی شیرویه، یعنی شش ماه. (تاریخ بلعمی). دو تن کشته شده بودند و همچندان اسیر بودند. (تاریخ بلعمی). و رجوع به همچند شود
لغت نامه دهخدا
(هََ عِ)
دو سوار که با یک سرعت و به یک راه روند، همراه و برابر و هم سیر. (برهان) :
شادی و سلامتی و رادی
با تو همه ساله هم عنان باد.
مسعودسعد.
ز چرخ ار همرکاب افتدش ننگ است
ز باد ار همعنان گرددش عار است.
مسعودسعد.
گهی به کوه شدی هم حدیث من پروین
گهی به دشت شدی هم عنان من صرصر.
مسعودسعد.
عنایت ازلی هم عنان عقلم باد
که از عنا برهاند به حشر از حشرم.
سنائی.
هر کجا باشد جهان لشکر کشد بر خصم ملک
نصرت و تأیید باشد هم عنان و هم رکاب.
سوزنی.
ز آستان تو سر بر فلک توان افراخت
نه این فلک، فلکی همعنان علیین.
سوزنی.
پویم پی کاروان وسواس
غم بدرقه هم عنان ببینم.
خاقانی.
شه سکندر قدر و اندر موکبش
خضر و موسی هم عنان بینی به هم.
خاقانی.
کام بختش چون دعای مادران
در اجابت هم عنان ملک باد.
خاقانی.
زمین زیر عنانش گاو ریش است
اگرچه هم عنان گاومیش است.
نظامی.
تا نگردد جان ما از عیب دور
کی شود با عاشقانت هم عنان ؟
عطار.
بحر تلخ و بحر شیرین هم عنان
در میانشان برزخ لایبغیان.
مولوی.
دست ملوک لازم فتراک دولتت
چون پای در رکاب نهی بخت هم عنان.
سعدی.
هزار چاره بکردم که هم عنان تو گردم
تو پهلوان تر از آنی که در کمند من افتی.
سعدی.
اگرچه در طلبت هم عنان باد شمالم
به گرد سرو خرامان قامتت نرسیدم.
حافظ
لغت نامه دهخدا
آن سان آن گونه آن طور، مثل آن مانند آن، چنان کس (درین صورت تواند بپای وحدت و نکره ملحق گردد) : چنان چون مر ترا باید جوانی مرو را نیز باید همچنانی. (ویس و رامین)، بهمان شکل بهمان صورت: موسی - علیه السلام - لب او را (عصا را) بگرفت همچنان عصا شد که بود، یکسان بی تفاوت: دیگر روز دفن کردند و ماتم بسزا داشتند و فضل همچنان جمله لشکر و حاشیت راگفت: سوی بغداد باید رفت، مثل سابق کماکان فعالیت مردم برای چراغانی همچنان ادامه دارد، با وجود اینکه در صورتی که: گل سرخش چو عارض خوبان سنبلش چون عذار محبوبان همچنان از نهیب برد عجوز شیر ناخورده طفل دایه هنوز. (گلستان) یاهم چنان (همچنان) که. همان گونه که: همچنان که او را در عالم مجازی بمرتبه سروری و فرماندهی مخصوص گردانیده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم نشان
تصویر هم نشان
دارای یک نشان و علامت، دارای یک طرز و روش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم عنان
تصویر هم عنان
همراه و برابر هم سیر، دو سوار که با یک سرعت و بیک راه روند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از هم ندا
تصویر هم ندا
هم آواز هم آواز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سگ دندان
تصویر سگ دندان
دندان نیش که سباع و بهایم و ماران را هست ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آب دندان
تصویر آب دندان
صفا وبرق دندان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
لثه، بیخ دندان
فرهنگ لغت هوشیار
همان اندازه: قصاص کنند مر برنده دست خویش را بکشتن و جراحت کننده خویش را بجراحت کردن همچندان... . تا بدین قیاس بتن آدمی همچندان که گرمی بود همچندان سردی بود و همچندانک تری بود همچندان خشکی بود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بن دندان
تصویر بن دندان
((بُ نِ دَ))
ریشه دندان، لثه، قصد، اراده، فرمانبرداری و اطاعت با میل و رغبت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از با دندان
تصویر با دندان
((دَ))
استوار در کار، نیرومند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هم چنان
تصویر هم چنان
((هَ. چُ))
آن سان، آن گونه، مثل آن، مانند آن، (صفت به جای موصوف) چنان کس، به همان شکل، به همان صورت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از هموندان
تصویر هموندان
اعضا
فرهنگ واژه فارسی سره
هم دوش، همراه، هم قدم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
1ـ اگر خواب ببینید هیچ دندانی در دهانتان نیست، نشانه آن است که برای پیش بردن اهدافتان توانایی کافی نخواهید داشت. دیدن افراد بی دندان در خواب، نشانه آن است که دشمنان برای بدنام کردن شما کوشش خواهند کرد -
فرهنگ جامع تعبیر خواب
کسی که دندان های درشت و ناموزون دارد
فرهنگ گویش مازندرانی